دکتر برزین نژاد مرد ایمان و عمل
گزارشی که تقدیم خوانندگان «نسیم بیهود» میشود، گفتهها و خاطراتی شفاهی است که برادر فرهنگی جناب آقای غلامرضا خاکسار از جوانان قدیم بیهود ـ که اکنون سالهاست ساکن مشهد مقدس میباشند ـ برای نسیم روایت کردهاند. روایت ایشان به شرح خدمات و فعالیتهای گوناگون مرحوم دکتر برزیننژاد در دهه چهل شمسی میپردازد. گفتهها و خاطرات ایشان توسط هیأت تحریریه نسیم بیهود به نوشتار تبدیل شده است که گزیدهای از آن در اولین سالگرد رحلت مرحوم برزیننژاد، تقدیم خوانندگان محترم میشود. (برای مشاهده کامل این گزارش به سایت بیهود مراجعه شود)
سلام و درود به تمام اولیاء و اوصیای الهی، سلام و درود به روان مطهر تمام شهدای اسلام و شهدای راه حق و عدالت، سلام و درود به تمام رفتگان و اموات و سلام و درود به روح بلند و پاک آقای دکتر برزیننژاد، حتی الامکان سعی میکنم که مطالب را خلاصه بگویم و علیالخصوص از گزافهگویی و حتی اغراقگویی که معمولاً در گفتار مرسوم است خودداری بکنم.
آقای دکتر برزیننژاد سال 1307 در شهریار از توابع استان تهران متولد شد. پنجاه سال پیش یعنی سال 1341 به عنوان اولین پزشک بیهود، وارد این روستا شد. بیهود پنجاه سال پیش با بیهود الان خیلی تفاوت دارد. در آن زمان نه راهی وجود داشت و خیلی محرومیتهای خاص دیگر هم بود. به طوری که ایشان به وسیلهی موتورسیکلت وارد بیهود شدند. اما آنچه که برایم خیلی مهم است و الان که بیشتر فکر میکنم، رفتار ایشان را میخواهم در بیهود عنوان بکنم. بنده معتقدم اگر نمیتوان نسبت فرشتهبودن به ایشان بدهیم اما به جرأت میتوان مدعی شد که رفتارش فرشتهگونه بود. هر موقع صحبت از محرومیت بیهود میشد یا کمبودهایی که وجود داشت، ایشان مرتباً میگفت:«فلانی یادت نرود که خوبی مردم بیهود همه محرومیتها را میپوشاند.!». من یک بار به عنوان نمونه ندیدم که کسی با ایشان درگیر بشود یا ایشان را ناراحت بکند یا من ایشان را ناراحت ببینم. در هر صورت در انجام این کارهای داوطلبانه درگیریهایی هم با مردم به وجود میآمد. اما در این هفت سال در بیهود و این مرد، کوچکترین مسألهای را من به یاد ندارم که برایش به وجود آمده باشد و اکثر مشکلات با ابتکارات خاص خود ایشان برطرف میشد. با پیشنهاداتی که میکرد و کمکهایی که مردم میکردند. و من فکر نمیکنم کسی در بیهود باشد و بگوید که از ایشان ناراضی باشد. آقای دکتر برزیننژاد هم تا آخر، خودش را عضوی از مجموعهی مردم بیهود میدانست و مردم بیهود هم ایشان را از خودشان میدانستند و این پیوند قوی و مستحکم تا آخر عمر ایشان برقرار ماند.
اما دوستی و ارتباط بنده با آنمرحوم از ابتدای ورود ایشان به بیهود تا آخر عمر شریفشان برقرار بود که همهاش خیر و خوبی بوده است و خداوند را از این بابت شاکر هستم. باید بگویم وقتی که ایشان (به گفتهی خود ایشان) وارد بیهود شده به نواقصی که در بیهود وجود داشته فکر میکرده، نه به محل خدمت. من فکر میکنم که ایشان واقعاً ماموریت داشت، ماموریتی الهی داشت که بیاید یک مدت در بیهود باشد و برای آنجا انصافاً خدمت بکند و واقعاً صادقانه خدمت کرد.
مقدمتاً به عرض برسانم که معمولاً کسانی که در یک محل کار میکنند خب مخصوصاً محلههای کوچک، به خاطر انتقال به منطقه بهتر، به خاطر گرفتن تشویقهایی، امتیازاتی، سعی میکنند خدمت چشمگیرتری انجام دهند که مورد تفقّد مقامات مسئول خودشان قرار بگیرد. به عنوان مثال من خودم خدمت سربازی را سپاه دانش خدمت کردم و حدود پنج شش یا هفت سال هم راهنمای تعلیماتی سپاه دانش در مناطق تربت حیدریه بودم. مرسوم بر این بود که به روستا که میرفتیم سعی میکردیم که سپاهی ممتاز بشویم که از این مزایای امتیاز، برای ورود به دانشگاه بدون کنکور استفاده کنیم یا برای استخدامی ما خوب باشد و مورد تشویق قرار بگیریم. سعی میکردیم به مردم بگوییم که آقا به مقامات مسئول ما بنویسند که این خوب خدمت کرده تا در اداره ما را مورد تشویق قرار بدهند یا هنگامی که راهنمای تعلیماتی بودم، برای سرکشی به روستایی رفتم. مردم روستا به کرات از سپاهی و از معلمشان تقاضای تقدیر کردند که او به ایشان خدمت کرده و ما او را مورد تقدیر قرار بدهیم. اما این آقای دکتر برزیننژاد از همهی اینها به دور بود.
ایشان در ابتدای خدمتشان که وارد بیهود شده بود به گفتهی خود ایشان که بارها و بارها عنوان کرده بود و یادداشت کرده بود، چند مورد نقص در بیهود به چشم ایشان خورده بود و اینها را یادداشت کرده بود که باید برطرفشان بکند و تنها به برطرف کردن این نواقص فکر میکرد نه چیز دیگری، مثلاً دوری راه و محرومیت منطقه و غیرذلک و اینها. اما آن چند مورد را که ایشان در ابتدای خدمتش یادداشت کرده و برای خودش یک وظیفهی اصلی قرار داده بود عبارتند از:
1- طبابت و درمان مردم؛ این کار را در رأس امور قرار داده بود چون ایشان وظیفه داشت و پزشک بیهود بود.
2- رسیدگی به امور بهداشتی محیط بیهود؛ کوچهها، آبریزها و وضع بهداشتی به طور عام.
3- بهداشتی کردن آب حمام از طریق لولهکشی از مظهر قنات.
4- علاوه بر بهداشتی کردن آب حمام، بازسازی کلی آن و تبدیل آن از خزینه به دوش بود.
5- جاده سازی و احداث راه ارتباطی بیهود به گریمنج.
6- تجدید بنای مسجدجامع بیهود که اقدام بسیار مهمی بود.
7- برنامهریزی تعویض فرش مسجدجامع با زیلوهای قدیمی .
8- مرمت و افزایش ظرفیت بَندِ آبگیر بیهود که این به مقتضای آمدن سپاه ترویج جزء کار ایشان قرار گرفت.
عجیب است که اعتقادات مذهبی ایشان هم فوقالعاده قوی بود. آدم مذهبی و متدین و معتقد بود یعنی کاری را که میخواست انجام بدهد مسألهی شرعیاش را هم پیشتر در نظر میگرفت و در این راستا از همکاری و کمک مرحوم حاج آقای عرفانی(ره) و مرحوم حاج شیخ عباس خالصی(ره) برخوردار بود. بعد با کمک مردم، کدخدایان محل، اعضای انجمن و خانه انصاف بیهود، ریشسفیدان و فرهنگیان علی الخصوص حاج آقای خزاعی، حاج آقای محسنی و آقای حاج محمدعلی فارابی و سایر محترمینی که در بیهود بودند، بهره میگرفت. مخصوصاً وقتی بنده و حاجآقای فارابی در بیهود بودیم، نقش مأمورین اجرایی را برعهده داشتیم.
این را در حاشیه عرض کنم که ایشان سال 41 به بیهود آمد و سال 47 بعد از این که ازدواج کرد، علیرغم میل باطنی از بیهود منتقل شدند. ایشان میگفت:«دوست ندارم دِل از بیهود بکَنم».
تصمیم ایشان این بود که به مشهد برود اما درست نشد لذا به قوچان رفتند و یازده سال هم در قوچان بودند و بعد از آن بالاخره به مشهد آمدند. ایشان از همان موقع هرگاه بیهودیها مجلسی داشتند، شرکت میکرد. حتی ایشان من را قسم میداد که من اگر خبر نداشتم تو به من بگو که برویم در مجالس بیهودیها شرکت کنیم. یعنی خودش را عضوی از مجموعهی مردم بیهود میدانست و مردم بیهود هم انصافاً آقای دکتر برزیننژاد در دلشان جا داشت و این محبت و علاقه به ایشان را ابراز میکردند.
اینجا هم در محیط خانواده خودشان هم انصافاً تا آن جایی که من اطلاع دارم و رفت و آمد داشتیم، نمونه و سرآمد بود. داماد بزرگوار ایشان میگفت: آقای خاکسار! در مدتی که داماد ایشان هستم یک بار نشد ایشان یک رفتاری انجام بدهد که رنجش کوچکی در من به وجود بیاید.! همسر بزرگوار ایشان بارها و بارها میگفت که فلانی، اگر ده تا همسر خوشبخت، ده تا زن خوشبخت در دنیا وجود داشته باشد، من یکی از آن دَه تا زن هستم.!
آری آقای دکتر برزیننژاد در 22 فروردینماه 1390 به دیار باقی شتافت و الان هم در کنار دختر عزیزشان که در سن جوانی مرحوم شد، در جوار مرقد مطهر حضرت ثامن الحجج(ع) آرمیده. خدایش رحمت کند و به خانواده ایشان هم در فراق ایشان صبر و تحمل بدهد. البته خانوادهی محترم ایشان هم همزیست با این چنین مردی بودهاند و رفتار ایشان را دارند.
من در اینجا تقاضا میکنم از دست اندرکاران بیهود که حالا یک بنایی یا یادبودی به نام ایشان که یادی برای همیشه برای ایشان باشد در بیهود نام گذاری بشود و یا احداث بشود. این کار به نظر من از کارهای بسیار مهم و واجب است. چون ایشان از آن افرادی بود که انصافاً به بیهود خدمت کرد
با تشکر از راوی محترم جناب آقای خاکسار
منبع: شماره 13 و 15 نشریه نسیم بیهود-کانون فرهنگی ولایت
پایگاه خبری اجتماعی کانون فرهنگی ولایت . بیهود قاین
http://bihood.blog.ir
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.